رباعی شماره‌ی ۹۹۶


من را به شب از خیال او خواب نبود
‎تا صبح روان ز دیده جز آب نبود

در حسرت آنکه گیرمش در آغوش
دیوانه شدم که بیش از این تاب نبود

«رباعی قبلی      رباعی بعدی»






این شعر را با دوستانتان به اشتراک بگذارید