رباعی شماره‌ی ۳۵۰


معلوم نشد به کس که آخر چه بگفت
سرمای خزان به گوش برگی به نهفت‎

کان برگ ز شاخه رست و در کوچه و باغ
رقصید تمام فصل و یک لحظه نخفت

«رباعی قبلی      رباعی بعدی»






این شعر را با دوستانتان به اشتراک بگذارید