رباعی شماره‌ی ۵۸۱


تا دیده به چشم مست وی می‌دوزی
در حسرت خنده بر لبش می‌سوزی‎

از تو همه التماس و از او همه جور
ای دل! تو چرا هیچ نمی‌آموزی

«رباعی قبلی      رباعی بعدی»






این شعر را با دوستانتان به اشتراک بگذارید