رباعی شماره‌ی ۴۸۷


آن شب که میان خون و باران بودم
یک ذره میان صد هزاران بودم‎

یاران همه تک مانده و خاموش شدند
ای کاش من هم یکی ز یاران بودم

«رباعی قبلی      رباعی بعدی»






این شعر را با دوستانتان به اشتراک بگذارید