رباعی شماره‌ی ۵۸۸


هر دم ز یکی شدن سخن می‌رانی
پیداست که حال این بدن می‌دانی‎

ای خاک! تو را سپاس گویم که چنین
هر روز به انتظار من می‌مانی

«رباعی قبلی      رباعی بعدی»






این شعر را با دوستانتان به اشتراک بگذارید